سرزمين لالهها
روي زمين دنبال آسمان نگرديد؛ هر چه هست آن بالاست.
عمليات كربلاي چهار تمام شده بود و هنوز خاطره شهادت بسياري از بچهها از اذهان نرفته بود كه بايد رزمندگان و مردم شهد شيرين پيروزي را ميچشيدند. يكي از فرماندهان عمليات كربلاي پنچ ميگفت: تمام جوانب را بررسي كرديم. شناسايي منطقه كار راحتي نبود. محور «شلمچه» از همه محورها مهمتر بود. شلمچه دروازه بصره بود. از اين نقطه ميتوانستند به دشمن نفوذ كنند. دشمن محكمترين مواضع و موانع را برپا كرده بود. بررسي منطقه وقت ميبرد. دشمن در منطقه آب رها كرده بود. خط اولش، دژ محكمي بود با سنگرهاي بتوني. پشت آن تانكها مستقر بودند و به خوبي بر منطقه اشراف داشتند. خط دوم و سوم كه كانال بود، خط چهارمش هم پشت نهر دوعيجي بود. خط پنجم هم قرارگاه تاكتيكي دشمن و مركز توپخانه بود و تازه اين، همه ماجرا نبود.
19 دي ماه ۱۳۶۵ بود. ساعت يك و نيم شب. دشمن اينطور استدلال كرده بود كه فعلا ايران بعد از عمليات ناموفق كربلاي چهار، قادر به انجام عمليات جديدي نيست. نيروهاي عراقي كمكم به سمت فاو رفته بودند تا در بازپسگيري آنجا حضور داشته باشند. اينجا بود كه رزمندهها زمان را به دست گرفتند. حمله نيمهشب بسيجيها در شرق بصره، دشمن را گيج كرده بود. دشمن غافلگير شده بود. رمز مقدس «يا زهرا (س)» داشت كار خودش را ميكرد.
شكستهاي متعدد، دشمن را به اين نتيجه رسانده بود كه به جاي حالت تهاجمي، حالت تدافعي بگيرد. به همين دليل، دست به كار شد و در شلمچه، موانع وسيعي به شكل «ن» ساخت كه دهانه باز آنها به عرض سيصد متر به طرف ايران قرار داشت. ارتفاع اين موانع، به هفت متر ميرسيد. ساخت اين نونيها كار را براي ما دشوار ساخته بود. تسلطي كه عراق از اطراف اين گودال به رزمندههاي ايراني داشت، امكان هر تحركي را از آنها ميگرفت و ما براي فتح هر يك از اين موانع، شهداي بسياري را تقديم كرديم؛ اما بالاخره ايمان و اراده رزمندگان از سد تمامي موانع گذشت.
خيليها زير رگبار گلوله فقط «هدف» را ميديدند و بهانهاي براي برگشتن نميآوردند. آنچه در شلمچه مهم بود، اين كه رزمندهها سرعت عمل را به دست بگيرند. در صورت تسلط بر اين منطقه ايران ميتوانست برتري خود را در جنگ ثابت كند.
ارتش عراق شكست را باور نداشت. روزنامه Observer چاپ پاريس نوشت: «براي اولين بار از آغاز جنگ تاكنون، ناظران و كارشناسان غربي درباره امكانات دفاعي عراق دچار ترديد شدهاند.»
هفتهنامه نيوزويك هم نوشت: «تهاجم ايرانيها در نزديكي بصره، حداقل يك چيز را درباره جنگ ايران و عراق تغيير داده و آن اين كه براي اولين بار طي چند سال گذشته اين احتمال را كه يك طرف حقيقتا بر ديگري پيروز شود مطرح ساخته است.»
خيليها شلمچه را با غروبش ميشناسند و نذر ميكنند كه غروب به شلمچه برسند. نجواي غروب شلمچه با بقيه ساعات روز فرق ميكند. فقط بايد يك بار امتحان كرد.
شلمچه هنوز هم گلوگاه عراق است. كمي آن طرفتر حسينيه شلمچه قرار دارد، با نشانههاي پر رنگ پايداري... تانكهاي به گل نشسته، مينهاي خنثي نشده، كلاه و قمقمههاي سوراخشده و نخلهاي بيسر.
اصلا ميخواهم بگويم دريچههاي آسمان، توي خاك شلمچه است.
ز آه سینه سوزان ترانه می سازم به غمگساری یاران چو شمع می سوزم
چو نی ز مایه جان این فسانه می سازم برای اشک دمادم بهانه می سازم
پر نسیم به خوناب اشک می شویم پیامی از دل خونین روانه می سازم
نمی کنم دل از این عرصه شقایق فام کنار لاله رخان آشیانه می سازم
در آستان به خون خفتگان وادی عشق برون ز عالم اسباب ، خانه می سازم
چو شمع بر سر هر کشته می گذارم جان ز یک شراره هزاران زبانه می سازم
زه پاره های دل من شلمچه رنگین است سخن چو بلبل از آن عاشقانه می سازم
سر و دل و جان را به خاک می فکنم برای قبر تو چندین نشانه می سازم
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.