اميرالمؤمنين(ع) و شرح دوران خلافت خلفاي سه گانه

اميرالمؤمنين(ع) و شرح دوران خلافت خلفاي سه گانه

 میراثم ربودۀ این و آن، و من بدان نگران. تا آن که نخستین، راهی را که باید در پیش گرفت(پس از پنج سال) و دیگری را جانشین خویش گرفت... شگفتا، کسی که در زندگی می خواست خلافت را وا گذارد، چون اجلش رسید کوشید تا آن را به عقد دیگری در آرد.(خلافت را چون ماده شتری دیدند و) هر یک به پستانی از او چسبیدند، و سخت دوشیدند. سپس(دومین) آن را به راهی در آورد ناهموار، پر آسیب و جان آزار، که رونده در آن هر دم به سر در آید، و پی در پی پوزش خواهد[1]، و از ورطه به در نیاید[2]...به خدا که مردم چونان گرفتار شدند که کسی بر اسب سرکش نشیند، و آن چارپا به پهنای راه رود و راه راست را نبیند. من آن مدتِ دراز را با شکیبایی به سر بردم(مدت ده سال)، رنج دیدم و خون دل خوردم. چون زندگانی او به سر آمد، گروهی را نامزد کرد، و مرا در جملۀ آنان در آورد. خدا را چه شورایی! من از نخستین چه کم داشتم که مرا در پایۀ او نپنداشتند و در صف اینان داشتند؛ ناچار با آنان انباز، و با گفتگوشان دمساز گشتم. امّا یکی از کینه راهی گزید(سعد بن وقاص) و دیگری(عبدالرحمن بن عوف) داماد خود را بهتر دید، و این دوخت و آن برید، تا سومین به مقصود رسید و همچون چارپا بتاخت و خود را در کشتزار مسلمانان انداخت...خویشاوندانش با او ایستادند، و بیت المال را خوردند و بر باد دادند، چون شتر که مهار بُرَد، و گیاه بهاران چرد؛ (چندان اسراف ورزید) که کار به دست و پایش بپیچید و پر خوری به خواری، و خواری به نگونساری کشید(پس از ده سال)؛ و ناگهان دیدم مردم از هر سوی روی به من نهادند...چندان که حسنان(حسن و حسین) فشرده گشتند و دو پهلویم آزرده...چون به کار برخاستم، گروهی پیمانِ بسته شکستند(ناکثینِ جَمَل)، و گروهی از جمع دینداران برون جستند(مارقینِ نَهرَوان) و گروهی دیگر با ستمکاری دلم را خستند(قاسطینِ صِفّین). گویا هرگز کلام پروردگار را نشنیدند که فرماید: «سرای آن جهان را از آنِ کسانی قرار دادیم که در زمین برتری نمی جویند و راه فساد نمی پویند، و پایان کار از آنِ پرهیزگاران است». آری به خدا دانستند، لیکن دنیا در دیدۀ آنان زیبا بود، و زیورِ آن در چشمهایشان خوشنما. به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید، اگر این بیعت کنندگان نبودند، و یاران حجّت بر من تمام نمی نمودند، وخدا علما را نفرموده بود تاستمکار شکمباره را بر نتابند و به یاری گرسنگان ستمدیده بشتابند، رشتۀ این کار  را از دست می گذاشتم و پایانش را چون آغازش می انگاشتم و چون گذشته، خود را به کناری می داشتم...(در این هنگام مردی عراقی به پا خواست، و نامه ای به دست او داد، و امام در آن به نگریستن ایستاد؛ چون از خواندن نامه فراغت یافت، ابن عباس گفت: «ای امیرالمؤمنین، چه شود که به خطبه بپردازی، و سخن را از آنجا که ماند بیاغازی؟» فرمود: ابن عباس؛ هرگز! آنچه شنیدی شعلۀ غم بود که سر کشید، و تفت بازگشت و در جای آرمید).[3]

 

اميرمؤمنان(ع) مى‌فرمايد: رسول خدا(ص) فرمود: «هنگامى‌كه مرا به آسمان سير دادند، پروردگارم جل جلاله به من وحى كرد و فرمود: اى محمد! به راستى من يك نظرى به زمين كردم و تو را از آن برگزيدم و پيامبر قرار دادم. و از نام خودم براى تو نامى باز گرفتم من محمودم و تو محمدى. سپس دوباره نظرى افكندم و على را در آن انتخاب كردم و او را وصى و خليفه تو و شوهر دخترت و پدر نژاد تو نمودم و براى او نيز نامى از نامهاى خود برگرفتم، من على اعلايم و او على است و فاطمه و حسن و حسين را از نور شما آفريدم. سپس ولايت آنها را به فرشتگان عرضه داشتم، هر كس پذيرفت نزد من از مقربين شد. اى محمد اگر بنده‌اى مرا عبادت كند تا بريده شود و مانند مشك پوسيده گردد اما منكر ولايت آنان نزد من آيد، من او را در بهشتم جا ندهم و زير عرشم سايه نبخشم. اى محمد دوست دارى آنها را ببينى؟ عرض‌كردم آرى پروردگارا خداى عز و جل فرمود: سر بلند كن، سر بلند كردم و ناگاه انوار على و فاطمه و حسن و حسين و على بن الحسين و محمد بن على و جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمد بن على و على بن محمد و الحسن بن على و محمد بن الحسن قائم را ديدم و قائم در وسط آنها مانند ستاره درخشان بود، عرض‌كردم پروردگار اينها كيانند؟ فرمود امامان و اين قائم است، آن‌كه حلال مرا حلال كند و حرام مرا حرام كند و به وسيله او از دشمنانم انتقام گيرم و او مايه راحتى دوستان من است و او است كه دل شيعيانت را از ظالمان و منكران و كافران شفا مى‌دهد. و لات و عزّى[4] را تر و تازه بيرون مى‏آورد و آنها را مى‌سوزاند و مردم در آن روز به آنها فريفته شوند و در آزمايش قرار گيرند سخت‏تر از فتنه گوساله و سامرى‏».[5]

 

امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «شگفتا كه چگونه این امّت دلباخته و فریفته خلفا (عمر و ابابکر) شده اند؟! چه محبتی از آنها و معتقدین آنها به دل دارند؟! محبت به کسانی که آنها را از راه خدا باز داشته و از دین برگرداندند! به خدا سوگند اگر سر پا بر خاک ایستاده و خاکستر بر سر بریزند و با تضرّع و زاری بر کسانی که سبب گمراهی آنها شده و آنها را از راه خدا باز داشته و به سوی آتش فرا خوانده و در معرض سخط پروردگار قرار داده و آنها را جهنمی کردند نفرین نمایند و تا قیامت این کار را ادامه دهند، باز نتوانسته اند حق لعن را نسبت به ايشان ادا نمايند».[6]

امام موسی بن جعفر(ع) فرمود: «آن دو (ابابکر و عمر) کافرند نفرین خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنها باد. به خدا سوگند هیچگاه به دل ایمان نداشتند... همیشه حیله باز و اهل شک و ریب و نفاق بودند تا ملائکه عذاب آنها را قبض روح و به جایگاه خواری در دارالمقام (دوزخ) فرستادند».[7]

ابوحمزه ثمالی می گوید: به حضرت امام علی بن الحسین(ع) عرض کردم: از شما درباره احوال ابابکر و عمر سؤال می کنم؟ حضرت فرمود: «فعلیهما لعنت الله بلعناته کلها مات والله و هما کافران مشرکان بالله العظیم... به عدد تمام لعنتهای الهی لعنت خدا بر آن دو باد و به خدا سوگند که آن دو  مردند در حالی که نسبت به خدا کافر بودند و شرک می ورزیدند».[8] آن حضرت همچنين فرمود: «آن دو کافرند و هر کس نيز که محبت آنها را در دل داشته باشد کافر است».[9] امام صادق(ع) فرمود: «من شک فی کفر اعدائنا و الظالمین لنا فهو کافر...کسی که شک کند در کفر دشمنان ما و کسانی که به ما ظلم کردند کافر است».[10] و نيز فرمود: «هر كس كه پندارد آن دو تن طرفه عيني ايمان آوردند، خود ايمان ندارد».

امام صادق(ع) فرمود: «هر ظلمی که در اسلام اتفاق افتاده و یا در آینده تا روز قیامت اتفاق افتد و هر خونی که تا روز قیامت به حرام بر زمین بریزد و هر عمل منکر و ناشایستی که تا روز قیامت اتفاق افتد، همانا وزر و وبال آن به گردن آن دو (عمر و ابابکر) و پیروان آن دو نوشته خواهد شد».[11]

در منابع اهل سنّت چون صحیح بخاری، چاپ احیاء التراث العربی، جلد 4، صفحه 169و 204 و جلد 6، صفحه 122 و جلد 8، صفحه 148، 149، 150، 151 و جلد 9، صفحه 58، صفحه 59 ( جمعاً 13 روایت ) و مسلم در صحیح خود، چاپ جدید، جلد 1، صفحه 217، شماره حدیث 247 و حدیث 249 و حدیث 400 چنین نقل کرده اند که رسول خدا(ص) فرمود: «خلفايی که پس از من زمام امور مسلمانان را به دست می گیرند رهسپار جهنم خواهند شد».


[1] -اشاره به شیوۀ خلیفۀ دوم که در پی تیزخشمی و ارتکاب اشتباهات مکرر، پوزش خواهی می کرد.

[2] - یعنی علیرغم اشتباهات و پوزش خواهی ها، از مقام و مسئولیت کناره نمی گرفت.

[3] - نهج البلاغه. ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می گوید: بعضی چنین پنداشته اند که «خطبۀ شقشقیه» از مختلقات سید رضی می باشد اما این پندار نادرست است، زیرا خطبۀ مزبور در کتاب «کامل مبرد» ضبط شده و مبرد یکصد سال پیش از سید رضی درگذشته است.

[4] -مقصود از لات و عزّي در اين حديث، عمربن الخطاب و ابي بكربن ابي قحافه هستند زيرا عمر بت لات و ابوبكر بت عزّي را پرستش مي كردند.

[5]  -الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين، كمال الدين و تمام النعمة، ج‏1، ص252 (منبع شيعي).

[6] - کتاب سلیم بن قیس؛ ص207- بحارالانوار؛ ج 30، ص326(منابع شيعي).

[7] - کافی؛ ج۸، ص۱۲۵،ح۹۵(منبع شيعي).

[8]- بصائر الدرجات؛ ص ۲۶۹، ح۹- بحارالانوار؛ ج۳۰،ص ۱۴۵ و ج۲۷،ص۲۹(منبع شيعي).

[9] - بحارالانوار؛ ج۷۲،ص۱۳۷،ح ۲۵(منبع شيعي).

[10] - رجال الکشی مع تعلیقه المیرداماد؛ ج۲،ص۸۱۱ - اعتقادات شیخ صدوق؛ ص ۷۹ و ۸۰- وسائل الشیعه؛ ج۲۸،ص۳۴۵- بحارالانوار؛ ج۲۷،ص ۶۲(منبع شيعي).

[11] - مجمع النورین؛ ص124(منبع شيعي).


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : شنبه 5 اسفند 1390برچسب:, | 23:0 | نویسنده : رحمت |